ميهمانان بي دردسر


چه ميهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك ميكنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به  شمعي قانعند و اندكي سكوت
چه ميهمانان بي دردسري هستند مردگان

يلدا

ما روي سياره اي زندگي ميكنيم كه چهار فصل زيبا داره. در حالي كه مناطق نيمكره شمالي دارن وارد زمستون ميشن، ساكنان نيمكره جنوبي زمين دارن خودشونو براي يه تابستون گرم آماده ميكنن. دليل اينكه زمين چهارتافصل داره بحث دوري و نزديكي زمين به خورشيد در طول مسير حركتش به دور خورشيد نيست. دليلش تمايل محور گردش زمين هستش كه با صفحه مداري زمين به دور خورشيد 23.5 درجه اختلاف دارد و همين اختلاف ظاهراً ناچيز باعث شده كه در حالي كه خورشيد در مناطق شمالي زمين مايل مي تابد، ساكنان نيمكره جنوبي زمين خورشيد را در ارتفاع بالاتري در آسمان ميبينند وطول روز در آن مناطق   بيشترين مقدار را دارد. يلدا در ميان ايرانيان اززمانهاي بسيار دور شناخته شده بوده است. يكي  از زيباترين مراسمي كه در طي اين شب هر ايراني انجام ميده، خوندن ديوان حافظ هستش. يلدا با اينكه ازحيث نجومي خيلييي هم شب بلندي نيست، اما بهترين فرصت است براي با هم بودن  برا ما آدمها كه اونقدر خودمونو مشغول به كاراي روزمره كرديم كه حتي وقت نميكنيم به عزيزانمون، به پدر بزرگ ها و مادربزرگ هامون، به همه كسايي كه قلبشون برامون مي تپه، سري بزنيم، حالي ازشون بپرسيم و مدت زماني هر چند كوتاه در كنارشون باشيم. ياد پدربزرگم ميافتم كه فردا سالگردشه. يهو خيلي دلم براش تنگ ميشه، صداش تو گوشم ميپيچه، تمامي مناظرزيبايي كه ازش به ياد دارم دوباره و چند باره مياد تو ذهنم، خنده هاش، شيطنت هاش!، حرفاش ... با همه اين حالاتي كه دارم كنار خونواده ميرم. هندونه، پرتغال، انار، آجيل، چهره گرم و مهربون پدر و مادر و ديوان حافظ. به فالهايي كه بابا برام ميگيره واقعا اعتقاد دارم. فالمو كه بازميكنم و بلند بلند ميخونم و هر از گاهي زمزمه هاي بابا رو ميشنوم كه منو تو خوندن همراهي ميكنه. مادر آروم نشسته و با لبخندهاي گرمش گرمي عشق تو دلامون ميپاشه. برادرم هم كه با شيطنت هاش  فضا رو شاد نگه ميداره.



روي ابياتي كه تو فالم اومده بحث ميكنيم و هر كي نظرشو ميگه.
و من انديشه كنان... صداي رسول نجفيان تو گوشم ميپيچه: اين شبهاي سردِ چله بزرگه، با همه يلداييش باز بي  دوومه

حضور دکتر نصیری در مرکز


چند روز قبل جناب آقای دکتر نصیری نماینده محترم مردم زنجان و طارم به مرکزمان آمدند و در فضایی گرم و صمیمی جلسه‌ای برگزار کردیم و در این جلسه از کارهای مهمی که برای شناساندن نجوم در سطح استانی میتوانیم انجام دهیم، صحبت شد. در ابتدای جلسه آقای مروج، مدیریت کانون فلسفه وجودی مرکز را از همان لحظات اول که فکر اولیه احداث این مرکز چگونه به ذهنشان رسید، تا آخرین مراحل برای آقای دکتر نصیری توضیح دادند. ما نیز امیدواریم بتوانیم با توجه به امکانات خوب و تقریبا عالی‌ای که برای مرکز در نظر گرفته شده، همچنین با راهنماییهای دلسوزانه و موثر افرادی سرشناس در زمینه نجوم آماتوری و حرفه‌ای همچون آقای دکتر نصیری، بتوانیم آن چنان که باید، قدم در راهی برداریم که هم مقبول خدا باشد، هم مقبول خلق خدا.

نگاهی به آینده ی زمینیان

وال-ای ساخته ی «اندرو استنتون» یک انیمیشن خوش ساخت و پر زرق و برق  است که شاید بتوان آن را فیلمی معنا گرا هم دانست. وال-ای داستان روبات نظافتچی کوچکی است که در سیاره ی زمین که اکنون دیگر خالی از سکنه است دنیایی شیرین و دوست داشتنی برای خود درست کرده است. صحنه هایی حقیقتا تکان دهنده که حاکی از غیر قابل سکونت شدن زمین است، از جمله نمایش تیتر روزنامه ای که زمین پر از آشغال شده است، به آکسیوم سفر کنید تا زنده بمانید و ... همه و همه حاکی از فاجعه ای است که حتی امروزه هم در مورد آن هشدارهایی میشنویم! در بخش اولیه ی فیلم شاهد روباتی هستیم که در تنهایی بی انتهای خود به چنان حدی از کمال احساسی و عاطفی رسیده است که بیننده ی فیلم در همان لحظات ابتدایی فیلم ماشین بودن او را از یاد می برد.
وال-ای با استفاده از باقی مانده های تمدن بشری در زمین با چیزهایی کوچک مانند نوار ویدئویی که صحنه هایی از فیلمی قدیمی را نشان می دهد و یا اشیائی که از میان زباله ها پیدا می کند تمدنی کوچک با فرهنگی غنی برای خود ساخته است.
به جرات می توان گفت که اگر کل فیلم به نشان دادن همین دنیای کوچک وال-ای اختصاص داشت باز هم با فیلمی گیرا و دلنشین طرف بودیم.
اما این دنیای کوچک با ورود روباتی مونث تغییر می کند. روبات مونث که  فک کنم «ایوان» نام دارد  و از طرف انسان ها که الان در فضایی دور دست و در سفینه ی ساخته ی خود به نام «آکسیوم» زندگی می کنند به سوی زمین فرستاده شده تا شاید با یافتن گیاهی کوچک نوید بازگشت زندگی به زمین را به انسان اسیر، در زندان خود ساخته بدهد. وال-ای که شاید برای اولین بار فرصت داشتن همدم و یا بهتر بگوییم هم نژادی را برای خود یافته است، معصومانه به ایو دل می بندد. این دلبستگی رفته رفته تبدیل به عشقی کودکانه و پاک می شود. اما ایو که ماموریت خود را انجام داده است با وجود به پیدایش احساسی در درونش همچنان اسیر ماشین بودن خود است و سرانجام هم باید برگردد. ولی این وال-ای است که دیگر طاقت تنهایی را ندارد و برای به دست آوردن همدم و عشق خود دل به دریا می زند. قسمت اول فیلم که در اینجا پایان می پذیرد نشان دهنده ی امکان وجود و یا به وجود آمدن احساس و عاطفه در ماشین را نشان می دهد که  گمان میکنم با داستان و شخصیت پردازی منحصر به فرد، فیلم را تا حد یک شاهکار سینمایی بالا می برد که حرفی برای گفتن هم دارد. قسمت دوم با ورود ایو و وال-ای به سفینه ی انسان ها آغاز می شود در این قسمت هم همان جنبه ی احساس در فیلم وجود دارد و حتی با ورود کاراکتر های دیگری به فیلم قوت هم می گیرد. که اشاره به آن دوباره گویی است و به همین قدر بسنده می کنم که با ورود وال-ای که نوعی منجی محسوب می شود علاوه بر انسان ها حتی کم اهمیت ترین روبات های این نظام بزرگ هم جرات خروج از چهارچوب ماشینی و تجربه ی کارهای ممنوع را پیدا می کنند.



جامعه ای که انسان ها برای خود ساخته اند جامعه ای است کاملا در سلطه ی ماشین ها. ماشین هایی که قصد نابودی انسان را ندارند بلکه از او حفاظت هم می کنند ولی این حفاظت باعث شده است تا انسان ها خود و توانایی هایشان را فراموش کنند و به حیواناتی بی مصرف تبدیل شوند که بدون ماشین ها قادر به زندگی نیستند.  صحنه هایی را میبینیم که اگر چندین بار  آنها را مرور کنیم، حقیقتاً ناراحت میشویم. و این وال-ایست که با تمام احساس خود ناخواسته و کاملا معصومانه به یگانه منجی بشر تبدیل می شود. این تلاش ناخواسته ی او که ابتدا با کمک ماشین های به اصطلاح خراب و سپس انسان هایی که در برخورد با او دوباره خود و توانایی های خود را یافته اند و همچنین محبوبش ایو که دیگر کاملا احساس و نیروی آن را درک کرده است با مقاومت ماشین های حاکم بر انسان ها روبه رو می شود. این ماشین ها که رهبری آنها را خلبان خودکار سفینه «اوتو» برعهده دارد تمام تلاش خود را می کنند تا وضعیت موجود را حفظ کنند. این ماشین ها با سرسختی تمام تلاش می کنند تا جامعه ی را که در آن نقش چوپان را برای رمه ی انسان ها بازی می کنند حفظ کنند ولی در نهایت در مقابل نیروی احساس سرخم می کنند. و سرانجام شاهد این موضوع هستیم که وال-ای تبدیل به تنها امید انسان هایی می شود که آنقدر ناتوان شده اند که موقع به هم خوردن تعادل سفینه مانند تکه گوشت های بی اختیار با این سو و آن سو می روند. همین وال-ای کوچک است که انسان را به سوی دنیایی گرچه زشت و کثیف در ظاهر ولی پر امید راهنمایی می کند تا انسان دوباره همه چیز را از صفر شروع کند و دیگر اشتباهات قبلی خود را تکرار کند.انیمیشن وال-ای با وجود چهارچوبی کارتونی و کودکانه چنان به این موضوع پرداخته است که قبلا هرگز شاهد چنین عمقی در فیلم های قبل از خود نبوده ایم. وال-ای را نه به دید یک انیمیشن صرف، بلکه یک فیلم و حتی یک نظریه پردازی باید دید که شاید پیشگویی از آینده ی بشر ارائه می دهد. بشری که هر روز با وجود درک این موضوع که کارهایش باعث تخریب محیط زندگی اش می شود هیچ اقدامی برای جلوگیری از نابودی خانه اش نمی کند و از هم اکنون زمزمه هایی برای یافتن سیاره ای دیگر برای زندگی برای ادامه ی حیاتش بعد از نابودی زمین می شنویم. بیاید امیدوار باشیم که در آینده ای دور وال-ایی پیدا شود تا منجی بشریت باشد. مخلوقی که خالقش را نجات می دهد.
  

گاه می توان...

گاه می توان آرام شد
از حضوری که فرسنگ ها فاصله دارد
گاه میتوان گم شد
در سیاهی چشمانی که دیده نمیشوند
و مسحور آواهایی شد که شنیده نمیشوند
گاه میتون حس کرد
التهاب دست هایی را که به سویت دراز نمیشوند
و پناه یافت در مامن آغوشی که هیچ گاه گشوده نمیشود
بیش از اینها هم میتوان
داستانهایی را خواند که نوشته نمیشوند
و مغلوب بازیهایی شد که هرگز آغاز نمیشوند
آری، اینست تکرار غریبانه ما
چرا که ما هیچ وقت من و تو نبوده ایم
از ازل یکی بوده ایم
و پیش خواهیم رفت
به سوی ابدیتی که دوباره یکی شویم
.....................
خدیجه. ن