مركز علوم و نجوم زنجان يكي از مراكز خاص علمي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان استان زنجان است . اين مركز علاوه بر دارا بودن فضاي كتابخانه كانوني از امكانات بسيار خوبي در زمينه نجوم برخوردار است كه از آن جمله ميتوان به گنبد افلاك نما و دستگاه آسمان نماي تمام ديجيتال، گنبدرصدخانه و امكانات رصدي در حد بسيار عالي اشاره نمود. در حين وقوع پديده هاي مختلف رصدي اين مركز ميزبان علاقمندان و دوستداران آسمان شب است.
جلسه شورای اداری شهرستان زنجان در مورخه 88/8/3 در مرکز علوم و نجوم با حضور جناب آقای ضیایی فرماندار محترم زنجان و جمعی از مدیران و روسای ادارات استان برگزار گردید.
در ادامه ضمن راه اندازی مینی بوس کتابخانه سیار شهری زنجان، از گنبد آسمان نما و برنامهی اجرا شده توسط مربی نجوم در این بخش از مرکز نیز بازدید به عمل آمد.
برگهای تقویم مرکز علوم و نجوم در مدت زمان کوتاه پر از خاطرات خوب و شنیدنی است. این بار سی امین برگ تقویم مهرماه شاهد حضور همکاران به همراه خانواده هایشان در مرکز علوم و نجوم بود. خانواده ها ضمن آشنایی با فعالیت های مرکز از گنبد آسمان نما نیز بازدید نمودند که در این بازدید مربی نجوم به اجرای برنامه ای نجومی در زیر گنبد پرداخت. در این برنامه در حدود 85 نفر حضور داشتند. همچنین با توجه به برگزاری برنامه رصد شبهای گالیله ای توسط گروه نجوم آیتان در محوطه مرکز، همکاران و خانواده ها نیز در این برنامه رصدی شرکت کردند.
فصل هزار رنگ پاییز در حالی مهمان شهر بود که مرکز علوم و نجوم نیز پذیرای کارشناسان و مربیان فرهنگی در مسابقه قصه گویی استانی بود. این برنامه با تلاوت قرآن کریم و خوشامد گویی سرپرست مرکز شروع شد. همچنین در ابتدای این برنامه به معیارها و ملاکهای قصه گویی موفق نیز اشاره گردید. در ادامه به قید قرعه همکاران به ترتیب به قصه گویی پرداختند هدف از برگزاری این مسابقه زمینه سازی برای رقابت سالم در میان مربیان و شناسایی استعدادهای قصه گویی در سطح استان و ارتقا کیفی فعالیت قصه گویی بود.
بدین ترتیب دفتر مسابقه قصه گویی با قصه هایی خوش در سی ام مهرماه با خاطراتی به یادماندنی بسته شد.
مدتها پیش در حالیکه به فعالیت نمایش خلاق و روشهای نو در اجرای این فعالیت فکر میکردم در حالیکه یک خودکار بیک (از نوع خیلی پر رنگش!!) هم دم دستم بود، به ذهنم رسید چرا از همین خودکار و دست چپم برای ایجاد یک روش استفاده نکنم. تصویر زیر هم ماحصل همان چند دقیقه فکر است!
لابلایدست نوشته های بچه ها در مورد موضوعات مختلف نجومی به نامه هایی از بچه هابرخوردم که در اواسط کلاس در هنگام مطرح کردن بحث دنباله دارها خواستهبودم بچه ها برای دنباله دار هالی نامه ای بنویسند و از آرزوهای خودشانبرای همسفر شدن با هالی بنویسند. گلچینی از نوشته های بچه ها را برایتانبه نمایش میگذارم.
سلامحالت چطور است؟ امروز میخواهم درباره خودت با تو صحبت کنم. من یک سوال مهمدارم. آن هم اینست که تو خسته نمیشوی هی از این ور به اون ور میروی؟ توعجب حوصله ای داری یا! حالا ازین ور کهکشان به آن ور کهکشان میروی یک لطفیکن من رو هم با خودت ببر. من میدونم که تو هر 76 سال مهمان مایی. ولی منخیلی دوست دارم به ستاره سها سری بزنی. میتوانی خواهرم رو هم با خودت وخودم ببری. اسم اون هم سها ست و خیلی دوست دارد ستاره اش را ببیندو خواهرمن فقط این رو میداند که ستاره سها قرمز رنگ است. خواهر من کلاس دوم است و7 سال دارد و من هم 11 ساله ام. البته تو الان دیگر باید به نظر من9000000000000000 سال ! یا شاید هم بیشتر سن داشته باشی. اگر تو منو بهکهکشان ببری آرزویم برآورده میشود. خداحافظ.
آدرس گیرنده ، کهکشان راه شیری، دور و بر خورشید، آقا یا خانم هالی
آدرسفرستنده: کره زمین، قاره آسیا، کشور ایران، استان زنجان، شهر زنجان، کویزیبا شهر، شیرازی 4 فاز یک، عمید 5، ق 250، منزل خانم نیکو قنبری
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلامبر تو ای هالی. ای هالی که هر 76 سال یکبار به دور خورشید میگردی ومیتوانی یکبار زمین و زمینیان را ببینی. اکنون من مهدی مروج پسر 12 سالههستم که میخواهم به تو نامه بنویسم و از این طریق با تو ارتباط برقرارکنم. ای دنباله دار زیبا! به من بگو آیا از زمین گذر کردی به ایران هممیآیی که چهره زیبایت را ببینیم؟ احتمال دارد بیایی ما نباشیم و نتوانیمتو را ببینیم. اما شاید تو فرزندان ما را ببینی و به یاد همان پسر 12 سالهبیفتی که روزی با تو سخن گفته بود
سلاممهمون زیبای ایران، من سها، آمده ام به تو بگویم آیا تو ستاره سها را دیدهای؟ شاید ستاره سها آنقدر داغ باشد که تو نتوانی پیش او بروی. دلم میخواهدکه پیش تو باشم. آیا تو خسته نمیشوی؟ ستاره دنباله دار، میدونی هابیل چقدرتو را دوست داشت (!!) اگر یک وقت خواستی بیایی به دانشمندان بگو. ببین، مننمیدونم تو چه جوری هستی چه شکلی هستی. آیا شهاب سنگ را میشناسی؟ توناراحت نیستی که همیشه به دور خورشید میگردی؟ حیف شد که هنوز بچه هام ونمیتونم پیش تو بیایم و درواره[درباره] تو تهقیق [تحقیق] کنم(!).
منو ببخش میدونی چرا به تو نامه مینویسم؟ چون به تو الاقه مندم [علاقه مند]. دوست تو سها قنبری
دنبالهدار عزیز، وقتی خانم نجوم عکس تو را به من نشان داد، با تعجب گفتم این یکشهاب سنگ نیست؟ اما خانم نجوم گفت: این بچه های دنباله دار است. نمیدانمچرا اما دوست دارم تو را از نزدیک ببینم و با تو حرف بزنم. ولی احساسمیکنم وقتی تو را میبینم از تو خجالت بکشمو درست مثل بچه ها یا دنباله هایخودت که از خورشید خجالت میکشند. در ذهنم میآید و مانند شخصیت های کارتونیبا صدای بامزه حرف میزنی. اما حیف نه من تو را میبینم نه تو اینطور حرفمیزنی. اگر تو را ببینم فقط دوست دارم بفهمم راه سفر تو چه شکلی است و چهخطرات احتمالی دارد. میخواهم با تو خداحافظی کنم پس خداحافظ
یکی از مهم ترین بخشهایی که در مرکز علوم و نجوم زنجان مورد توجه قرار گرفته است برنامه بازدید از گنبد آسمان نما میباشد. تا کنون با توجه به نو پا بودن مرکز گروههای بسیاری از گنبد آسمان نما بازدید کرده اند. اولین برنامه ای که با دستگاه پلانتاریوم اجرا کردم برنامه افتتاحیه بود که در این برنامه استاندار نیز حضور داشت. این برنامه جداً برایم استرس زا بود. دستگاه را خیلی نمیشناختم و هر لحظه احتمال میدادم کنترلش از دستم خارج شود (البته شکر خدا نشد!) . به هر حال با تمام سختیهایش برنامه را اجرا نمودم . جالب بود که در همان اجرای اولم پسربچهای با خانواده اش حضور داشت که اصرار داشت در همان روز اسمش را به عنوان اولین عضو در مرکز علوم و نجوم بنویسم که البته به هدفش هم رسید! پس از این اجرا برنامه های دیگری هم داشتم که از آن جمله میتوانم به برنامه بازدید دانش آموزان ورزشکار که در المپیاد ورزشی شرکت کرده بودند اشاره کنم. این برنامه از جهاتی قابل بررسی بود. اولین نکته در مورد اینها این بود که من می بایست مباحث عمومی نجوم را در زمان 45 دقیقه (به صورت زنده و به عبارتي يك نفس!) برای کسانی توضیح می دادم که بعد از یک روز پرکار در مسابقات به مرکز آمده بودند تا خستگی در کنند.
برایم جالب بود که یکی از دانشآموزان پس از اجرای برنامه به من گفت که فکر می کرده به سینما خواهد آمد. البته همین تصور هم به حد کافی در برابر تصوراتی از قبیل آمدن به استخر توپ – که یکی دیگر از دانش آموزان اذعان داشت- قابل قبول تر بود.
در بدو ورود دانش آموزان سعی میکردند با شیطنتهای خاص خودشان که لازمه سنشان (دوره دبیرستان) بود، قدرت نمایی کنند. اما پس از اجرای برنامهها چهره هایشان دیدنی تر بود. اغلب با سوالاتی که برایشان بوجود آمده بود سالن را ترک میکردند. هر چند سعی میکردم تا حد ممکن به برخی از سوالاتشان جواب هم بدهم. یک نمونه جالب ازین نمونه ها پسری بود که در ابتدای برنامه به من گفت: این دستگاه مگه چی کار میکنه؟ اصلا شما نجوم بلدی!؟ و در انتهای برنامه به اصرار دوستانش و نیز به خاطر اتمام وقت سانس، با اكراه سالن را ترک نمود. اینها تنها
گوشههایی از برنامههای بازدید ورزشکاران بود که برایم خاطره انگیز شد. همچنین برنامهای هم برای کارکنان آموزش و پرورش به همراه خانواده هایشان داشتم که این برنامه هم توانست اعضای بسیاری را جذب مرکز نجوم نماید. یکی دیگر از برنامه های پلانتاریوم برنامه بازدید اختصاصی برای استاندار و خانواده شان بود که آن جلسه هم با خوبی و خوشی و البته با کسب تجربه برای من به اتمام رسید. در حال حاضر در حال تدوین جلسات آموزشی برای گنبد پلانتاریوم هستم تا بتوانم در قالب برنامههای تک جلسهای نجوم را به عامه مردم معرفی نمایم.
تو دنیای بچه ها : اگه جیش داشته باشی زود دستتو میگیرن میبرنت دستشوئی
تودنیای بچه ها : آمپول زدن هیچ وقت درد نداره(بازی)
تودنیای بچه ها : با پولاشون میشه همه چیز خرید
تودنیای بچه ها :مرزی وجود نداره
تودنیایبچه ها :اگه چیزی بهشون ندی : ببین خیلی لوسی اصلادیگه باهات دوستنمیشم(مثلا قهر هستن) تو دنیای اونا قهرا چند دقیقه ای و زود آشتیه
تو دنیای بچه ها : چیزی به اسم دروغ وجود نداره اگه باشه زود خودشونو لو میدن
تو دنیای بچه ها : ماشینا تصادف میکنن اما سر نشینا همیشه زنده می مونن
تو دنیای بچه ها :بدون مهریه و جهزیه میشه ازدواج کرد
تو دنیای بچه ها : هیچ کس معتاد نمیشه
تو دنیای بچه ها :تو بازی با لا بلندی یه جا ده هست به اسم جاده خدا
تو دنیای بچه ها :اگه اذیتش کنی بهت میگه : پو یو نکن به مامانت میگما
تو دنیای بچه ها : گو به (گربه ) بچه های شیطونو می خوره
تو دنیای بچه ها :آدما رو هیچ وقت به خاک نمیسپرن
تو دنیای بچه ها : آدم وجود نداره چون همشون فرشتن اینو خودشون نمیدونن
همه این چیزای که گفتم هیچ کدوم تو دنیای واقعی آدم بزرگا وجود نداره
میگن قلب آدما به اندازه مشت دستشون قلب بچه ها به ظا هر کوچیکه اما وسعتش بیش از یه اقیانوس
کودکانراستگوترین و پاکترین انسانها هستند ،آنها فرشته های هستند که از طرفخداوند متعال به خانواده هاهدیه می شوند ،آنها نور چشم خانواده هستندوگرمی و زیبای به زندگی می بخشند
تقریبا با فاصله یک ماه از افتتاح مرکز علوم و نجوم، برنامه های فرهنگی ادبی و هنری را در مرکز شروع نمودیم و با حجم بالای کاری که بخشی از از آن مربوط به مراجعه کنندگان و بخشی دیگر بنا به شرایط خاص مرکز بنا به تازه کار بودن آن بود. به هر تقدیر با تمام سختیها و مشکلاتی که داشتیم توانستیم در فرصتی کم هم جوابگوی مراجعه کنندگان به مرکز باشیم و هم مرکز را آماده نماییم. تعداد 192 نفر عضو ثابت که توانستیم در مدت 3 ماه داشته باشیم به همراه برگزاری کلاسهای مختلف از قبیل نجوم، نقاشی، قصه گویی، بازی و سرگرمی، مسابقه، شعرخوانی، طرحهای ادبی، کاردستی، معرفی شخصیت های علمی فرهنگی هنری، معرفی وقایع، روخوانی کتاب و ... گواه این ادعاست. در کلاسهای نقاشی اعضا توانستند آثار قابل قبولی برای مسابقات جهانی بلغلرستان ارائه دهند. در بخش ادبی نیز اعضای مرکز (ثمین سجادی، تینا تاج کی، نیکو قنبری و صدف نظری ) توانستند در بخش کشوری حائز رتبه های برتر شوند.
در بخش آماده سازی مرکز علوم و نجوم توانستیم تعداد نزدیک به هشت هزار جلد کتاب را ثبت کامپیوتری و دستی نماییم تا بتوانیم در اولین فرصت به صورت کامپیوتری به اعضا کتاب امانت بدهیم. عکس بالا هم نمونه ای از آثار کاردستی بچه ها در تابستان است
در تابستان 88 علاوه بر کلاسهای نجوم و نقاشی و سایر کلاسهای فرهنگی در مرکز علوم و نجوم کلاس ادبی هم برگزار شد. در این کلاس مربی ادبی مرکز خانم نظری با بچه ها شیوه های پرورش تحیل و پرورش حواس را کار کردند و در پایان بچه ها هم توانستند آثار خیلی خوبی را به مسابقات ارائه کنند. نمونه ای از آثار بچه ها را در عکس میبینیم
سلام بچه ها من مربی نقاشی مرکز علوم و نجوم زنجان هستم. فقط خدا و بچه هایی که نقاشی میکنند می دانند که کار با مداد شمعی و آبرنگ و گواش چه لذتی دارد! کلاس نقاشی ترم تابستان هم با همه خوبیها و کم و کاستهایش گذشت. توی کلاس هم بچه های خوب و با استعداد داشتم که بعضی شان در مسابقات کشوری و بین المللی شرکت کردند و هم بچه هایی که فقط آمده بودند با نقاشی بیشتر آشنا شوند. به هر حال من تمام سعیم را کردم تا همه راضی باشند. بد نیست بدانید این اولین دوره کلاسهای آموزش نقاشی من بود. دلم میخواهد نظر شما را هم در مورد کلاسم بدانم. در ضمن چند تا از کارهای بچه ها را که در همین تابستان نقاشی کرده اند برایتان به نمایش میگذارم.
اولین دوره از کلاسهای نجوم در مرکز علوم و نجوم را در تابستان سال 1388 برگزار نمودم. این دوره از کلاسهای از جهاتی قابل بررسی یودند. نکته اول این بود که اغلب مخاطبین من در کلاسهای کودک و نوجوان بودند و این در حالی بود که من تجربه تدریس به این گروه را نداشتم و نمیدانستم آیا میتوانم به زبان آنها برایشان نجوم تدریس کنم یا نه.جلسات اول حقیقتا تردید داشتم. اما به مرور زمان، تجربه کارهای فرهنگی با بچه ها که البته خیلی زیاد هم نبود، توانست راهگشا باشد و من توانستم خیلی خوب با آنان رابطه برقرار کنم. جالب ترین بخش در هر کلاس حیرت بچه ها بود. بچه ها آنقدر جالب و بی شیله پیله (برخلاف بزرگترا) حیرت میکردند که خودم لذت میبردم. کلاسهایم را در 6 گروه آموزشی برگزار نمودم. 4 گروه کودک و دو گروه نوجوان. خیلی خوب تمامی اعضای کلاسها را به خاطر دارم. حتی حرفهایی که سر کلاس میزدند، علی قدرتی با آن دفترچه اسرارآمیزش، امیرمحمد مرشدی با آن غرولندهای همیشگی اش راجع به وقت کلاس، محمدرضا غریب لو با آن تحقیقاتش، محمد رضا تاراسی و محمد جواد بیات با آن ذهن خلاقشان، علی شهبازی با آن موشک هوا کردنش، شاهین بازرگان با همسترآوردنش سر کلاس نجوم و ...!، سارینا صوفی با نقاشی های همیشگی اش سر کلاس، نیکو و سها قنبری با آن خنده های ریز ریزشان موقع حرف زدن من، پوریا سرشاری با آن لبخندهای ژکوندش، محمدرضا ایمانی با ذهن خلاقش، مهدی مروج با سوالهای اساسی اش، سها ایزدی با ماشین زمانش، پریا حاج ابوالفتح با آن آدمهای عجیب و غریب نقاشی اش، الهه چونگوری با آن ذهن تخیلی اش، امیر محمد محمدی که تا منو می دید چشمه سوالاتش فوران میکرد، و ... وقتی داشتم برگه امتحانی بچه ها را تصحیح میکردم به نکات جالبی برمیخوردم که البته همه و همه ریشه در نحوه تدریس من داشت. اغلب بچه های دوره ابتدایی در املا کلمات مشکل داشتند اما گاهی آنچنان زیبا مفاهیم را با همان املای غلط نوشته بودند که خودم هم لذت میبردم. الفاظ شیرینی که بچه ها تو برگه هاشون نوشته بودن حقیقتاً آدمو به وجد میاورد و نمونه اش برگه آریا بیات که یکی از شاگردای خیلی خوب و زرنگ کلاسام بود. من در بحث مربوط به انتقال انرژی در خورشید گفته بودم که بسته های انرژی در داخل خورشید سوار ماده میشوند، عین آدم که سوار اتوبوس میشه و این مواد به حالت همرفتی به طرف سطح خورشید میان، یعنی میان، بارشونو خالی میکنن و برمیگردن. من این جمله رو فقط به عنوان یه مثال انتخاب کرده بودم و خیلی هم سطحی ازش گذشته بود. اما خیلی برام جالب بود وقتی در سوالی از بچه ها خواسته بودم که نحوه انتقال انرژی از لایه های زیرین خورشید رو به لایه های بالایی بنویسن، آریا نقاشیِ همون اتوبوسو برام کشیده بود
در پي تلاشهاي گسترده مدبربت كانون پرورش فكري استان زنجان، پارك مجاور مركز علوم و نجوم زنجان از نام "پارك الفبا" به "پارك نجوم" تغيير نام يافت. اين اقدام در سال جهاني نجوم در زنجان صورت پذيرفت و اميدواريم در ادامه، شاهد حمايتهاي بيشتر اارگانهاي مسول در اين زمينه باشيم
با توجه به اینکه تنها چندین ماه از افتتاح این مرکز میگذرد، فعالیتهایی به منظور آماده سازی برنامه های آموزشی نجومِ مرکز صورت گرفته است. یکی از مهم ترین فعالیت های انجام شده بازدید هایی است که از مراکز نجومی صورت گرفته است. مرکز نجوم و رصد زعفرانیه تهران واقع در پارک زعفرانیه تهران اولین محلی بود که برای بازدید انتخاب شد. پس از هماهنگی های لازم با این مرکز صبح روز 28 تیرماه عازم این مرکز شدیم و از نزدیک با فعالیتهای نجومی این مرکز آشنا شدیم. مرکز نجوم و رصد زعفرانیه تهران یکی از مراکز فعال در زمینه رشد و پرورش منجمان آماتور در ایران است و اغلب منجمان آماتور و حتی گاه حرفه ای که در حال فعالیت هستند، از دانش آموختگان این مرکز هستند. سابقه 20 ساله این مرکز در زمینه آموزش نجوم کارنامه درخشانی از فعالیتهای این مرکز را ارائه می کند. ما نیز سعی نمودیم با استفاده از تجربیات این مرکز و همچنین با تعاملات علمی که در آینده با این مرکز خواهیم داشت بتوانیم آموزش نجوم را در سطح خوب و حتی عالی به مردم زنجان ارائه کنیم.
برنامه بعدی بازدید از مرکز علوم و ستاره شناسی تهران بود. این مرکز وابسته به شهرداری منطقه یک تهران و در محله دزاشیپ واقع است و فعالیتهای خود را متمرکز به تمامی زمینه های علمی نموده است. بخشهای مختلف این مرکز از جمله تالار تفکر، تالار کهکشان راه شیری، تالار مشاهیر و ... همه و همه از برنامه ریزی دقیق علمی و آموزشی خبر میداد که برای این مرکز در نظر گرفته شده است. با همکاری صمیمانه مدیریت مرکز علوم و ستاره شناسی تهران توانستیم از تمامی بخشهای مرکز بازدید کنیم و در مورد کلاسهایی که در ان مرکز دائر بود اطلاعات کسب نماییم. عکس بالا هم نمایی از گنبد رصدخانه مرکز علوم و ستاره شناسی تهران است.
اولش يه نگاه معموليبود، هم اون به من، هم من به اون، اما بعد از چند ثانيه انگار جفتمونم هميه چيزي بفهمبم باز به هم زل زديم. اون نگاهشو ازم دزديد، اما من نيگاشكردم و اونقدر زل زدم تا بالاخره گفتم: "سلام!" اونم همچين كه منتظر باشهبا لبخند گفت: اِاِاِاِ...سلام!ره، رباب هم منو شناخته بود، همتختي دوران ابتداييم بود! هموني كه وقتي معلم درس ميداد، زير زيركي با همحرف ميزديم، ميخنديديم، و معلم ميگفت: تخت سوم، چه خبره؟! آره خودش بود،چقدر عوض شده بود، چهره اش جذاب تر شده بود. اما همون نگاههاي بچگي تونگاش موج ميزد. از روزاي با هم بودنمون، عكسايي كه با هم داشتيم، اردوهاييكه با هم رفته بوديم، و خيلي چياي ديگه با هم حرف زديم. يه سوال تكراريهمش ازهم ميپرسيديم: " از بچه ها از كسي خبر داري؟"ف.. رفتهقزوين، ب... پدرش چند وقت پيش فوت كرد، ز...يكي داره تو شريف دكتريميخونه، ل... رو ميشناختي كه؛ ترك تحصيل كرده، آ...ازدواج كرده، ااااا،مباركه.... و همين طور ادامه پيدا ميكنه ز معلمامون ميگيم. خانمبابازاده، معلم كلاس اولمون، چقدر دوس داشتني بود، خانم فداكار، معلم كلاسدوم ابتدايي مون، چه صداي گرمي داشت، رباب گفت: "قوت كرده ميدونستي؟؟؟ ..." . با شنيدن اين حرفش زانوهام ميلرزه، ميگم با صداي لرزون: "ك.....ي؟" ميگه: چند سالي هست، رباب ميگه:"معلم كلاس پنجم هم فوتكرده"، ... خداي من، هر چي سعي كردم اسمشو يادم بيارم، نتونستم، بغض كردمو به كفشام زل زدم. چند دقيقه بعد ازون يادم اومد كه مدير مدرسه دورانابتدايي مون هم.....خدا رحمتشان كنه. از رباب با لبخند خداحافظي ميكنم ونميدونم كي به خودم ميام كه لبخندمو يه اندوه پوپونده و دلم ميخواد گريهكنم. به كفشام نگاه ميكنم كه دارن پاهامو راه ميبرن! سال به سال فقط كفشامبزرگ شدن، و قدم بلند تر شده، آگاهيهام راجع به فلان سياره كه به زحمت باتلسكوپ ديده ميشه، خيلي بيشتر از معلم كلاس دوم ابتداييمه! خداي من، منچرا اين طوري ام؟؟ من همون فاطمه ام؟؟
قبل از اينكه فرصت داشتهباشيم برنامه ريزي كنيم به كسي بگم كه دوستت دارم، ممنونم به خاطر زحماتيكه برام كشيدي، ... فرصت ها از دست رفته.گوشيمو بر ميدارم به كساييكه تا حالا فقط اسمشونو تو ليست گوشيم دارم يه اس ام اس كوتاه ميزنمكه:دوست خوبم، دوستت دارم، بي بهونه، همين!شمارنده پيامامو نگاه ميكنم وميبينم يهو خيلي رفته بالا، ميخندم و به بازتاب چهره خودم كه دارم توگوشيم ميبينم، چشمك ميزنم! خدايا، كمك كن دوستامو پيدا كنم.