خاطرات یك كانونی از دوره آموزشی

با سلام به همه دوستای خوب همكاراای عزیز و اعضای عزیزتر مركز نجوم. جای همه تون خالی اونقدر داره خوش میگذره كه نمیتونم توصیف كنم. اساتید واقعا عالی كه همكلومی باهاشون می ارزه به خیلی چیزا. اینم گزارشات لحظه به لحظه اش تا حالا. روز شنبه: یه دختر بچه تو خیلبون داشتت با دستش یه دگربه ی كثیف از نوع خیابونی ازونایی كه ببینیشون فك میكنی تو تعمیرگاه كار  میكنه رو با دست دعوت میكرد كه باهاش بره و باهم دوست بشن. روز یك شنبه: شاید باورش برا خیلیا غیر ممكن باشه اما امروز صبح زود ۸ تا تو آسمون لك لك پا قرمزی دییدم كه بالاسر خوابگاه داشتن پرواز میكردن.
البته با پرسش هایی كه كردم از مسولین و بومیای محل!!( یکی ندونه فک میکنه دور افتاده ترین جای ایرانم) فهمیدم این پدیده در این دیار فقط کمی عجیب میباشد
حدس میزنم این لك لك ها از زنجان تا  اینجا پرواز كردن اومدن
روز دوشنبه: امروز صبح آاسمون اینجا غوغااااااااا بود.  انگار كه تو  آسمون آتیش پاشیده بودند. ابرا همه از التهاب سرخ شده بودند
تو خیابون فقط و فقط بچه ها داشتن آسمونو نیگا میكردن و آدم بزرگا در عجله برای رسیدن به كار و جا نموندن از سرویس و
 سه شنبه: عصری كه داشتم در خیابون قدم میزدم صحنه غریب و تكاندهنده ای دیدم كه اگه امكانات اینجا اجازه بده انشالله به زودی آپ هم میكنم. صد رحمت به شهر خودمون . پسر بچه ای تو خیابون در حالیكه دفتر مشقش باز بود و داشت مشق مینوشت یه ترازو هم گذاشته بود كنار دستش تو پیاده رو . مردم هم بی توجه به سردی هوا و ... از كنارش رد میشدن
ماجرای گپ و گفتم رو با اون پسر برا خودم نگه میدارم
مهم تاثیری بود كه در اون لحظه بر هر بیننده ای میگذاشت
خواننده مجاز است در این بخش هر تصور خیال انگیزی بنماید
!!
چهارشنبه: من فك میكردم پیرمرد نی زن جادویی فقط و  فقط یه دونه تو  زنجان هست
اما اینجا یكیو عین همون زنجانیه دیدم  در حالیكه در سایه ی یه منبع نور بسیار قوی وایساده بود و تقریبا از دید رهگذران دیده نمیشد
چند لحظه نگاهم فقط به دستای استخونیش دوخته شد و گوشم گرم نوای استخون سوزی شد كه داشت مینواخت
.....
یاد حرف یكی از اساتیدمون افتادم
هر جایی همیشه یه نشانه برای كسی كه دنبالش باشه ست
تا نشانه های بعدی

۲ نظر:

  1. اصالت مهم ترین داشته ای است که هر زنجانی تا آخر عمر با خودش دارد
    معلومه جنست نااااابه ها
    اونجام دست برنداشتی
    $)

    ...
    شبنم

    پاسخحذف
  2. >>
    شبنم
    ....
    آره یه بطری از آب زنجان با خودم آوردم آخه
    یادت باشه یکی طلب تو
    :)

    پاسخحذف